داوری؛توکیل یا تسلیط! مهدی براکه پور/ وکیل پایه یک دادگستری
ماهیت داوری و حقوق مترتب بر باب هفتم از قانون آيین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی،در افکار اهل حقوق تا سرحد استغنا وجود دارد که ما را از بازتعریف و تحلیل دقیق آن بینیاز كند . لذا قصد داريم صرفا بایستههای مربوط به پروسه داوری تبیین شود تا از این رهگذر عیار سایر تعاریف ارائه شده و بستر قیاس داوری با دیگر مفاهیم آشکار شود . بعضا مشاهده می شود پس از شروع فرآیند داوری و قبول داور و در جایی که حل اختلاف به عهده هیات داوران است هر یک از داور یا داوران واحد و اختصاصی جایگاه خود را با وکالت و نیابت اشتباه گرفته و مفهوم داوری را حمل بر نمایندگی و توکیل از طرف اختلاف میکنند و سر داور در برابر این رویکرد اشتباه حیران میماند . اما آنچه که تاکیدا بیان میشود رونمایی از افتراق اساسی بین داوری و وکالت است تا زین پس داوران خود را نماینده و نایب طرفین قلمداد نكنند و با دید روشن به استقبال داوری بروند . آنچه مبرهن است جوهره داوری هیچگاه نیابت نبوده و نیست و همواره مبتنی بر تسلیط است و ریشه در حاکمیت و اراده قانونگذار دارد. اما جوهر وکالت با تئوری نمایندگی عجین گشته و مبانی آن را با نظریه اخیر تجزیه و تحلیل میکنند. از همه مهمتر از آنجا که داوری نوعی قضاوت است و قضاوت همواره از شئون خاص تلقی میشود بدیهی است خود نمیتواند در باب حکمیت مباشرت كند این در حالی است که قضاوت، از طریق داوری به شخص خصوصی واگذار میشود و این فراز با وکالت که لزوما در امری اعطا میگردد که اصیل نیز از عهده آن برآید قابل جمع نیست . دکترمحمدجعفر جعفری لنگرودی میگويد:«انتخاب داور با توکیل تفاوت دارد؛ یعنی داور وکیل کسانی نیست که او را به داوری برگزیدند زیرا شرط وکالت این است که موکل بتواند خود مورد وکالت را انجام دهد و حال آنکه انتخاب کنندگان داور، صلاحیت حل اختلاف مورد داوری را بهصورت انشای رای و فصل خصومت ندارند.» صرفنظر از موارد پیشگفته از نقطه نظر آثار نیز تفاوت کلیدی بین دو تاسیس وکالت و داوری وجود دارد . آنچه قابلذکر است اینکه اولا وکیل در حدود اذن و نمایندگی، عمل حقوقی انجام میدهد و نتیجه اقدام وی تنها متوجه موکل و اصیل میشود اما داور، رای صادر می کند و حکم او با دستور دادگاه توجه به اصل نسبیتبین طرفین لازم الاجراست .در واقع وکیل مامورحفظ منافع و رعایت غبطه وصلاح موکل خوداست، درحالیکهداور شخصیتی مستقل در برابر اصحاب دعوی که مامور دادرسی به نحو خصوصی است. برخی داوری با اختیار صلح و تمسک به انصاف موضوع ماده 483 از قانون پیشگفته را همزمان متضمن نوعی وکالت میدانند . حالباید تبیین كنيم نقش داور در این نوع داوریها چیست؟ به عقیده بعضی اساتید، داوری با اختیار صلح «ماهیت دو گانه دارد یعنی داورانی که اختیار صلح دارند در عین حال، وکیل در مصالحه نیز هستند.» اما به نظر ما دقت در فرآیند داوری و قضاوت نشان میدهد که این عمل سخت تر از اقدام در مقام وکالت است . زیرا وکیل با تمام امکانات حقوقی به دنبال اثبات وقایع و بهرهگیری از آن در جهت منافع موکل بر می آید اما دادرس یا داور در هر حال باید مقام قضاوت را نیز حفظ کند هر چند که این حیثیت در داوری با حق صلح یا هنگام تنظیم گزارش اصلاحی، کمرنگتر میشود. فی الواقع «قضاوت هرگز نمیتواند با وکالت جمع شود زیرا اولین قدم در قضاوت، بی طرفی در ذهن داور و دادرس است . این ایراد مقبول است چه اینکه فرض شود داور شخص واحدی است؛ در این صورت چگونه می تواند وکالت خود را از دو طرف اعمال كند و همزمان از برخی شرایط ناشی از پیمان عدول كند و در عین حال تساوی حفظ شود و در معرض نقض مصلحت هم نباشد! به دیگر سخن میدانیم صلح دعوا و رعایت مصلحت موکل، برای وکیلی که در مقابل داور و قاضی قرار میگیرد نیاز به تصریح دارد لذا به قیاس اولویت در مورد شخصی که به عنوان داور میخواهد وکیل هم باشد نیز قابل اعمال است . پس با تصریح طرفین به حق صلح و داوری مبتنی بر انصاف، شرط اول یعنی صلح محقق میگردد اما رعایت شرط دوم(مصلحت) در تضاد ذاتی با داوری است . بنابراین داور باید از قواعد وکالت دور شده و براساس قواعد داوری و اقتضائات آن قضاوت كند . گاه در رویه اداری و قضایی میبینیم که اگر وکیل، در سند رسمی تعهدی را متوجه موکل كند، بر اساس مقررات اسناد لازم الاجرا، میتوان صدور اجرايیه از مراجع ثبتی را درخواست كرد اما این امر به معنای رای نیست . ثانیا : جوهره داوری فصل خصومت است و داور از این رهگذر برای حل و فصل اختلافات ورود می کند ولی غایت اقدام وکیل، منصرف از این مقصود است . تمایز داوری و وکالت در رویه قضایی نیز به چشم میخورد . ممکن است در قراردادی آمده باشد هیاتی به «نمایندگی از طرفین» اقدام به حل اختلاف میكنند؛ در این صورت نباید این هیات را وکلای طرفین قلمداد كرد بلکه منظور از نمایندگی، تعیین شخص یا اشخاصی بهعنوان داور است و از این حیث که هر طرف داور خود را تعیین میكند اطلاق نماینده به او مَجازاتوجیه پذیر است نه در حقیقت. رای شماره 19/73/135 به تاریخ 11تير75 شعبه 19 دیوان عالی کشور در مقام تایید ادعا اشعار میدارد : « مستفاد از مدلول قرارداد مورخ 7تير61 و ارجاع اختلافات مشروحه در آن جهت حل و فصل به معنی داوری است و صرف اطلاق عنوان وکیل به داوران موصوف از قرارداد در محدوده اختیارات مفوضه موجب خروج موضوع از امر داوری نيست.» از سوی دیگر در فقه ما راجع به امکان وکالت در قضاوت اختلافنظر است .صاحب جواهر اعتقاددارد:درباب انتخاب حکم در شقاق که آیابرگزیدن حکمها ازباب تحکیم است یاتوکیل؟دوقول است و اظهر وبهتر وبلکه مشهورتر تحکیم است تحکیم به این معناکه ماهیت داوری توکیل نبوده بلکه اجازه خاص قانونگذار وشارع به طرفین دعوا درانتخاب حکم ودادرس است. شهیدثانی نیز درشرح لمعه همین نظر راپذیرفته اند . لذا با توجه به ادله بحث عدم اعطای وکالت اقوی به نظر می رسد . به عبارت دیگر وقتی این اختلاف و تشتت نظر گاه در مورد قاضی منصوب راجع به امکان اعطای وکالت از سوی او وجود دارد، در مورد اشخاص و قضات خصوصی اساسا نمیتوان به امکان تحقق وکالت نظر داشت تا آنچه طرفین اختلاف به عنوان داوری پیش بینی می کنند را وکالت انگاشت .
به نقل سایت وکلای آزاد اندیش
ثبت ديدگاه